تعطیلات خود را چگونه گذراندید؟
، مهمونی و کافه، دیدن سریال و کنسرت. قهوه و چای، پیاده روی و استخر، کتاب و قرتی بازی.
روزها
روزها با مامان بابام عشق می کنم. عشقبازی تمام. عاشق مامان بابام هستم و با هیچ کس عوضشون نمی کنم.
تاریخ عروسی
به نظرتون تاریخ عروسی رو بگذاریم 1 مرداد 1404 یا تاریخ عروسی رو بگذاریم 8 مرداد 1404 نظرتون در مورد اینکه این دوتا تاریخ رو فیکس کنیم برای عروسی چیه؟ به نظرم عقد رو بگذاریم 1 مرداد و عروسی رو بگذاریم 8 مرداد و تمام جشن های نامزدی حنابندون اینا رو بگذاریم تو این فاصله. لباساتون رو بدوزید عشقولی ها :*
مامان و بابای مهربونم
دستتون رو می بوسمکه آنقدر دخترتون رو حمایت می کنید عاشقتونم و الهی الهی صد و بیست ساله بشید
لذت زندگی
بامزه. روزای اول کارم خیلی سر دانشجو داد می زدم فکر می کردم باید بره تو مغزش. راستش جور دیگری بلد نبودم. شایدم بلد نباشم ولی دیگه این کار رو نمی کنم. فکر می کنم هر کسی راحت تره اون جوری زندگی کنه که یادش دادند. من مسیر زندگی خیلی ها رو عوض کردم ولی الان فقط می خوام به لذت زندگی برسم. لذت زندگی همینه و بس. اینکه بشینی و رشد کردن آدم ها رو نگاه کنی. محسن جانم…
42 سالگی
شب ها به 42 سالگی فکر می کنم. فکر می کنم در این مدت هرگز بد کسی را نخواستم. در حد همون فکر همون موقع هر کاری که از دستم بر می اومد رو برای همه کردم. جاهایی ترمز آدم ها رو کشیدم که بیش از این حد و حدود رو نشکنند. چون فکر می کردم انسان تایپ من به چه چیزهایی احتیاج داره و همون رو برای اون طرف خواستم. خوب اگر سلیقه من با سلیقه طرف فرق داشت…







