Personal Blog
Blogging

وقتی بدن نه می گوید

جوجو اصل این کتاب رو برای این می خونم که به خاطر دوری از تو بدنم دیگه کار نمی کنه ورزش نمی کنم کند راه می رم و تمام انگشت‌های دستم درد می کنه مثل پیرزن ها نمی تونم درست بلند شم و گاهی توی تمرکز کردن مشکل دارم استرس و خشم فروخورده منو داره از کار می اندازه خیلی راحت نیستم تو خونه آهنگاتو گوش بدم ولی وقتی گوش می دادن قبلا بهتر می شدم الان نه
Continue reading →
Blogging

آبان

جوجوی خوشگلم آبان رو دیدم بسیار بسیار قشنگ بود. اصلا تا بحال بعد شهرزاد هیچ سریالی اینجوری منو دنبال خودش نکشونده بود. بسیار حرفه ای و به روز جوجوی خوشگلم، هرجایی که تو پات بهش برسه من تا تهش رو در می آرم. تو به من بگی ف من می رم فرحزاد اولین کسی که این عشق هیولایی رو با قطع رقعی سفارش داد من بودم تازه سر ایجنتت هم یک فریاد بلند کشیدم که فکر نکنه من دروغ می…
Continue reading →
Blogging

محسن جانم

خطاب به تو می نویسم ای یاور همیشه مومن دوستت دارم یه روزی از روزها بالاخره به هم می رسیم غم فراق به شادی وصل منجر می شه
Continue reading →
Blogging

تکه هایی از یک کل منسجم

داریم با مامانم این کتاب رو می خونیم هفته بعد احتمالا یه قرار با بچه های باغ اناری داشته باشم و یک ورکشاپ آبرنگ هم شرکت کردم خریدای عیدم تموم شد کتاب می خونم نقاشی می کنم محسن جانم رو تحسین می کنم بخاطر سریالش
Continue reading →
Back to top