تو خود حجابِ خودی حافظ از میان برخیز
دلم رمیدهٔ لولیوَشیست شورانگیز دروغ وَعده و قَتّال وَضع و رنگ آمیز فدایِ پیرهنِ چاکِ ماهرویان باد هزار جامهٔ تقوی و خرقهٔ پرهیز خیالِ خالِ تو با خود به خاک خواهم برد که تا ز خالِ تو خاکم شود عَبیرآمیز فرشته عشق نداند که چیست، ای ساقی بِخواه جام و گلابی به خاکِ آدم ریز پیاله بر کفنم بند، تا سحرگهِ حَشر به مِی ز دل بِبَرَم هولِ روزِ رستاخیز فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی که جز وِلایِ…