Blogging

به یک عده معدودی آدم دور و برم می گم سریش سمی. خودشون رو در رقابت با تو حس می کنند. و سعی می کنند در رقابتی که اصلا برای من محلی از اعراب نداره برنده بشن. عزیزم تو لاک پشت هم باشی در رقابت با من برنده می شی. چون اصولا سلامت روان و آرامش درونم رو فدای عروسکهای خیمه شب بازی فضای مجازی مثل تو نمی کنم. گوگل هم آدرس تو رو اینجوری می ده: A toxic person,…

رویداد رویای شریف  از دیروز تا فردای ناحیه نوآوریچهارشنبه یکم اسفندماه 1403 ساعت 16:00 رویداد «رویای شریف» محلی برای گرد آمدن اعضای ناحیه نوآوری شریف و شروعی برای شکل‌دهی تازه به ناحیه نوآوری است. مکان: تالار دکتر ربیعی دانشکده مهندسی کامپیوتر؛ دانشگاه صنعتی شریف جهت دریافت اطلاعات بیشتر و ثبت نام اینجا را کلیک فرمایید. جهت مشاهده کلیپ رویداد یک رنسانس دیگر اینجا را کلیک فرمایید.

من اون موقع که کوچولو تر بودم همیشه می گشتم ببینم چه فیلمی دوست دارم از جشنواره هر وقت اکران می شد می دیدم. یه چند سالی بود که اصلا دل و دماغ نداشتم و کلا به مغزم خطور نمی کرد دیگه امسال دوتا سریال می خوام ببینم از شبکه خانگی و یک عالم فیلم خوب نشون کردم که هر وقت اکران شد ببینم. بابا و مامان سر اکران مست عشق افتخار دادن اومدن سینما. احتمالا سر اکران موسی کلیم…

بنز مشکی دودی با گل رز قرمز رو خیلی دوست دارم

عروسی رو همونطور که گفته بودم هتل هما می خوام بگیرم. با گل آرایی کامل و سفره عقد هم خود هتل هما داره. سالن عروسی هتل هما ظرفیت هزار نفر رو داره و از اونجا که محسن آدم مشهوریه و کلی آشنا و دوست و رفیق داره سعی خودمون رو می کنیم که همشون رو دعوت کنیم. دوستای محسن برای من خیلی عزیزن. خیلی زیاد و قدمشون سر چشم ما هستش. گل عروسی رو از گلبرگ رضاعی می گیرم و…

کلا ولنتاین شده روزی که دخترا برای خودشون یا برای هم جنسشون کادو می خرن منم این خرس رو برای خودم خریدم ولنتاینی

داستانش رو می خوام براتون تعریف کنم. حدود سال 97 بود که مامان و بابا رفتن کانادا و من هم موندم ایران چون بهم ویزا نمی دادن. تازه از همراه اول در اومده بودم و خوش و خرم کیف دنیا رو می کردم. رفتم دوره طراحی سایتی که خودم الان درس می دم رو ثبت نام کردم و یکسال دوره طول کشید. بعد وبسایتی زدم با همین عنوان و طراحی ساده ای هم کردم و تمام. محسن خان به من…

خیلی هوس شمال کردم. توی کرونا یکبار رفتیم و دیگه تامام. یکبار رفتیم ویلای فامیلامون بر دریا بود. می خوابیدی صدای دریا می اومد. یعنی دریا برات لالایی می خوند و تو خوابت می برد. من هنوز این حسش رو یادم نرفته. پاستل گچی هامو برده بودم و از دریاش نقاشی کشیدم. هنوز دارمش. کلا تو افق بودم بچه تر که بودم. متوجه نبودم چی خوبه و چی بده. کلا حسم رو زندگی می کردم. دلم برای اون موقع اصلا…

امروز خیلی کمتر گریه کردم. خواستم چای دارجلینگ رو توی فرنچ پرس درست کنم، آب جوش جوش ریختم تمام عطرش و مزه اش رفت. خواستم بگم با آب خیلی جوش درستش نکنید.

دیروز رفتم ماگ بخرم از هیچکدوم خوشم نیومد امروز دوستای بابا‌برامون اینو آوردن نه خدا توانمش گفت نه بشر توانمش خواند متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را فاش می‌گویم و از گفتهٔ خود دلشادم بندهٔ عشقم و از هر دو جهان آزادم