Personal Blog

Blogging

Blogging

آدم های بد

دشمنان من و تو از دیدن این روز ناراحت بودند. اما من و تو این روز رو خلق کردیم. خدا دوجا می خنده. یک جا وقتی می خواد عزت بده و بنده هاش نمی گذارن. وقتی می خواد ذلت بده و بنده هاش نمی گذارن.
Continue reading →
Blogging

وقت آرایشگاه

چهارشنبه وقت آرایشگاه گرفتم. ابرو مانیکور و پدیکور. صبح پنجشنبه موهامو براشینگ می کنم و می ریم گالری که کارها رو راست و ریس کنیم.
Continue reading →
Blogging

امروز

امروز کافه رو عوض کردم. یکم رفتم بالاتر یک پاساژ بزرگتر رفتم که لباس خواستگاری رو بخرم. اونجا رفتم کافه. همش فکر می کنم چی میشه با محسن برم کافه. سوار بنز مشکی مون بشیم و بریم کافه. رستوران. دوست پیدا کنیم و قرار بگذاریم با هم بریم رستوران. عاشقتم محسن جاااان
Continue reading →
Blogging

تدریس

هفته های آینده باید برای تدریس آماده بشم. دوجا دعوت به کارم کردن و من باید زندگیمو تنظیم کنم که بتونم برم سر کلاس. راستی پیشاپیش روز معلم مبارک همه استادا و معلم ها که با جون و دل دانشجو و دانش آموز رو برای مراحل زندگیشون آماده می کنند. یه تبریک ویژه به همه اساتید خودم در دانشگاه شریف و دانشگاه علم و صنعت و همه معلم هام که دسترنجشون همچون منی هستند. من تمام داشته هام بخاطر اینه…
Continue reading →
Blogging

لباس خواستگاری

یه بلوز دامن خریدم که به درد خواستگاری می خوره. یه کافه هم رفتم. حالم خیلی بهتره. راستی قبلا یه بلوز چاپی با یه دامن کوتاه و جوراب شلواری کنار گذاشته بودم برای خواستگاری اما به درد الان نمی خوره. چند روز پیش هم یه شومیز خریدم که اگه خواستیم بریم خونه محسن اینا بپوشم. یه شومیز خاکی طوری با یه شلوار شیک. کفش و کیف هم دارم.
Continue reading →
Blogging

feeling blue

روزایی که حالتون خوش نیست چی کار می کنید؟ من یکم گریه می کنم. بعد می رم ببینم محسن برام چی گذاشته بعدش یه دوش می گیرم و قرتی بازی و بعد می رم کافه یه چیزی می خورم. امروز هم از اون روزاست. می خوام برم دور بزنم ببینم بازار چطوریاست. چی جدید مد شده و خوشم می آد ازش یا نه. یادته گفتم نمی تونم زندگیمو رو خرابه های زندگی کس دیگری بسازم؟ زندگی ساختن رو خرابه های…
Continue reading →
Back to top