Personal Blog

Blogging

Blogging

جوجوی خوشگل نازم اینو سفارش دادم با هم لونه خودمونو بسازیم جیک جیک کنیم. عاشقتم.
Continue reading →
Blogging

وقتی بدن نه می گوید

این کتاب رو که می خوندم بعلاوه کتاب افسانه عادی بودن با خودم فکر کردم که چقدر ما درست تربیت شدیم. چقدر سخت گیری ها و مو را از ماست بیرون کشیدن ها بهمون توانداده با چالش های زندگی مقابله کنیم. همیشه مدیون پدر و مادرم هستم برای سخت گیری هاشون و برای اینکه بهمون یاد دادن ارایه دهنده باشیم نه مصرف کننده اطلاعات بیشتر
Continue reading →
Blogging

بامداد خمار

راستی بامداد خمار رو دیدید؟ من یهو از قسمت سوم دیدم. لحظه عاشق شدن. عاشق شدن ممنوع. وااااای چقدر ما توی بچگی نکوهش می شدیم از عاشق شدن. چقدر حس عجیبی بود اون لحظه که محبوبه روبنده اش رو برداشت. من عوض اون حس شرم کردم. ما دختر ها از این حس نکوهش می شدیم. زمان ما همیشه یک مرد باید پیش قدم می شد و ما اونقدر قیافه می گرفتیم که همه چیز به فنا می رفت. دختر فقط…
Continue reading →
Blogging

ساز سه تار

سه تارم کوک نیست. بلد نیستم کوکش کنم چون تازه پرده ها و سیمش رو عوض کردند و هنوز خشکه. تا میام کوکش کنم سیمش در می ره. فردا یا پس فردا شاید برم سه تارم رو کوک کنم. حالم بد می شه که سه تارم ناکوکه. دوست ندارم بزنم. می گن گوشت خراب می شه. فکر کنم تا حالا شده.
Continue reading →
Blogging

آیا دیگران به ما فکر می کنند؟

خوب ما دور آدم های بیکار رو خط می کشیم که خیلی در مورد دیگران فکر می کنند. اما آیا دیگران به ما فکر می کنند؟ من دچار این باگ مغزی شدم که فکر می کنم دیگران خیلی در مورد من فکر می کنند. خوب بعد به خودم بابا دیگرون انقدر گرفتارند که در مورد تو اصلا فکر نمی کنند. دیگران آدم ها رو بیست درصد جذاب تر از اون چیزی که هستند تصور می کنند و می بینند. بارها…
Continue reading →
Blogging

Z

یه z طلا سفارش دادم با زنجیر فیروزه از جواهری قافیزما اگه بیاد عکساشو می گیرم می گذارم اینجا
Continue reading →
Blogging

پاییز و داستان ما

چند روز پیش خیلی غصه دار بودم. به مامانم گفتم من می رم بیرون یه بادی به کله ام بخوره ناهار هم بیرون می خورم. رفتم سیوان. تاحالا تاکو نخورده بودم. تاکو سفارش دادم و واقعا خوشمزه بود. یه بادگیر بهاره پاییزه هم خریدم چون کلا بعید می دونم امسال حتی بارون بیاد چه برسه به برف و سرما. یه کیف کراس اور هم گرفتم که باهاش می رم سر کار. داستان اینه که حالا ما این همه هزینه کردیم…
Continue reading →
Back to top