خوب ما دور آدم های بیکار رو خط می کشیم که خیلی در مورد دیگران فکر می کنند.
اما آیا دیگران به ما فکر می کنند؟
من دچار این باگ مغزی شدم که فکر می کنم دیگران خیلی در مورد من فکر می کنند.
خوب بعد به خودم بابا دیگرون انقدر گرفتارند که در مورد تو اصلا فکر نمی کنند.
دیگران آدم ها رو بیست درصد جذاب تر از اون چیزی که هستند تصور می کنند و می بینند.
بارها و بارها شده بخش عادی زندگی من مورد تفکر قرار گرفته.
بله یک چیزایی برای من عادیه و بخاطر همین هم حریم خصوصی خودم خانواده ام و پارتنرم رو سفت چسبیدم چون طبیعتا یک چیزایی توی خانواده هامون و پیش خودمون عادیه که برای دیگران عادی نیست.
خوب شما هم با نمایش روزهای مثلا عادی تون از تلافی در می آین ولی کور خوندین که من پرایوسی ام رو بشکنم.
حالا سوای این کری خوندن ها نگذارید پرایوسی تون خدشه دار بشه. خدا نعمت هایی به شما داده که با نمایش اونها حالا شاید از دستش ندید ولی کیف و مزه اش رو از بین می بره.
یه مطلبی خوندم در مورد soft luxury. در مورد اینکه یک چیزایی برای شما لاکچری هستند اما به جای نمایش ازشون لذت می برید.
مثلا من یه وسیله آرایشی داشتم که خیلی درب داغون بود. سفارش دادم بعد بیست سالش که عوضش کنم و الان از داشتنش خیلی خوشحالم ولی عمرا با کسی در میون بگذارم.
چون مزه اش می پره.
کسی به من و شما فکر نمی کنه. ماکزیمم آدم ها فوق حسودند و رقابت می کنند دیگه. باید تحملشون کنید.


