Personal Blog
Blogging

شمال

خیلی هوس شمال کردم. توی کرونا یکبار رفتیم و دیگه تامام.

یکبار رفتیم ویلای فامیلامون بر دریا بود. می خوابیدی صدای دریا می اومد. یعنی دریا برات لالایی می خوند و تو خوابت می برد. من هنوز این حسش رو یادم نرفته.

پاستل گچی هامو برده بودم و از دریاش نقاشی کشیدم. هنوز دارمش.

کلا تو افق بودم بچه تر که بودم. متوجه نبودم چی خوبه و چی بده. کلا حسم رو زندگی می کردم.

دلم برای اون موقع اصلا تنگ نشده.

چون اون موقع محسن نداشتم. الان محسن دارم 🙂

ما زمین داریم شمال ولی زمین خوار سند نمی ده بهمون و الانم نمی شه ساخت دیگه بابام توانایی نداره.

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *

Back to top