ببخشید محسن جونی من. دوستت دارم.
امروز می خوام برم باشگاه این صبحی. پیامتو دیدم. برای من هیچ چیز تموم نشده. تازه شروع هم شده.
دیشب خواب دیدم تو زمان قاجار هستیم و من یک دختر بچه که با یک دختر بچه دیگه داریم از ترس مرگ فرار می کنیم. خواب خیلی جالبی بود. توی قصر ها و کوچه های قدیمی قدم می زدیم و به یک لباس فروش پناه بردیم که اجازه نداد ما رو پیدا کنند.
خوب من از بچگی خواب های سریالی زیاد می دیدم.