Personal Blog
Blogging

کار و بار

یک عالم کار داشتم امروز بعدازظهر و بعدش می خواستم برم کافه قهوه بخورم که نشد. لباس یلدام لباس ارغوانی هستش با کفش و تل سرمه ای ست اش کردم. خوشگل شد.
Continue reading →
Photo

داستان ما

خوب پدر من وضع مالی اش جوری هست که من لازم نباشه کار کنم. من فقط خواستم خودمونو یا شاید تو رو از اون مخمصه ای که گیر افتادی نجات بدم. سخت کار کردم و با تمام قوا سعی کردم یک آدم مشهور بشم. نه برای اینکه شهرت رو دوست داشتم که ازش متنفرم. ولی می خواستم تو رو از اون مخمصه نجات بدم. داشتی له می شدی و من هم داشتم له می شدم. بارها بهت گفتم حرفات رو…
Continue reading →
Blogging

– جیم کویک –

اگر یک تخم مرغ توسط نیروی بیرونی بشکند، زندگی پایان می یابد. اگر یک تخم مرغ توسط نیروی داخلی بشکند، زندگی آغاز می شود. بهترین چیزها از درون اتفاق می افتند.
Continue reading →
Blogging

داستان تدریس من

سال 97 مامان و بابا برای پی آر کاناداشون هر دو سه ماه رفتند کانادا. اون سال من تازه از همراه اول در اومده بودم کلاس های دوره طراحی سایت مجتمع فنی ونک رو ثبت نام کردم. 5 روز هفته باغ دایی ام بودم و پنجشنبه ها یا جمعه ها می رفتم دوره طراحی سایت. همزمان کلاس ساز و آواز هم می رفتم. خلاصه مامان اینا اومدن ایران و سال 98 شد. یک روز یکی از دوستانم از همکاران سیستم…
Continue reading →
Music Video

ای قوم به حج رفته کجایید

این آهنگ که دموش توی پیج اینستاگرامت در اومد من نمایشگاه کار بودم. بوستان گفت و گو زیر پل گیشا. نشسته بودم منتظر بهاره که بیاد یهو باز کردم و دیدم دموی این آهنگته. من خیلی دوستش داشتم. خنک آن قماربازی که بباخت آنچه بودش/بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر نمی دونم قمار که کردم باختم یا نه ... تو بهم بگو
Continue reading →
Photo

دو قدم مانده به یلدا

خوب بابا امشب آجیل شیرین خرید، و خرمالو انار رو هم مامان دون می کنه. لباسم رو ست کردم و می دونم چی بپوشم. امروز رفتم همایش و من واقعا فکر می کردم جلسه پرسش و پاسخ هستش اما نبود. ویدیو اش که در اومد می گذارمش توی پیجم.
Continue reading →
Photo

جوجوی خوشگل

خوب من یه وقتایی حالم خیلی بد میشه خودت می دونی چرا چون تو نیستی باید کمکم کنی ازشون فرار کنم کاش ایکاش کنارم بودی تا ببینی که چقدر دلتنگم تا ببینی که به خاطرت با گذشته خودم می جنگم
Continue reading →
Back to top