Photo
امروز
امروز یک ترم کلاس زبان تموم شد و یکشنبه هفته دیگه فاینال داریم. بعدش یه دور با استادمون جشن می گیریم یک دور هم با بچه های کلاس زبان می ریم شام بیرون. شنبه با مامان بریم میرداماد خرید کنیم وبعدش بیام خونه برای امتحانم بخونم. می خوام بترکونم. کادوی تولد دایانا رو هم سفارش دادم. کیف دلش می خواست و جلوی روی خودش از دیجیکالا سفارش دادم. باید برم براش شکلات بخرم بریزم توی کیفش. خودش انتخاب کرد کیفشو.…
هفته آینده
برنامه هفته آینده رو هم چیدم. از شنبه سرم شلوغه و اینکه فکر کنم یکشنبه فاینال کلاس زبان دارم. شنبه می رم طلا فروشی با مامانم خرید داریم و یک تعمیر پنجشنبه این هفته هم قرار دارم با یک آشنای قدیمی
این هفته
این هفته ام تا اینجا خیلی شلوغ بود. آرایشگاه رفتم و برای مراسم عمه جان کیک پختم کلاس زبان رفتم و مشقاشو نوشتم. باشگاه رفتم ولی به دلایلی نتونستم برم باشگاه امروز خیلی خسته هم بودم. یه سر باید برم میرداماد جمهری یکی از طلاهام باید تعمیر بشه.
داستان ما
خوب پدر من وضع مالی اش جوری هست که من لازم نباشه کار کنم. من فقط خواستم خودمونو یا شاید تو رو از اون مخمصه ای که گیر افتادی نجات بدم. سخت کار کردم و با تمام قوا سعی کردم یک آدم مشهور بشم. نه برای اینکه شهرت رو دوست داشتم که ازش متنفرم. ولی می خواستم تو رو از اون مخمصه نجات بدم. داشتی له می شدی و من هم داشتم له می شدم. بارها بهت گفتم حرفات رو…
دو قدم مانده به یلدا
خوب بابا امشب آجیل شیرین خرید، و خرمالو انار رو هم مامان دون می کنه. لباسم رو ست کردم و می دونم چی بپوشم. امروز رفتم همایش و من واقعا فکر می کردم جلسه پرسش و پاسخ هستش اما نبود. ویدیو اش که در اومد می گذارمش توی پیجم.
جوجوی خوشگل
خوب من یه وقتایی حالم خیلی بد میشه خودت می دونی چرا چون تو نیستی باید کمکم کنی ازشون فرار کنم کاش ایکاش کنارم بودی تا ببینی که چقدر دلتنگم تا ببینی که به خاطرت با گذشته خودم می جنگم