Personal Blog

Blogging

Blogging

کیک رد ولوت

با خواهرم تصمیم گرفتیم خامه به کیک رد ولوت نزنیم چون ممکنه همه نخوردن. تب و تاب یلدا بالاست و همه مشغولن. گفتم که لباسشم خریدم و حالا ببینیم که چطور پیش می ره امروز تالار دعوتیم و دوستامونو می بینیم … هوررررا
Continue reading →
Blogging

دیماه پر تولد

تولد کتی جان، بابا و دایانا اواخر دیماهه و خوب تولد دایانا کمرشکنه. یک دور براش اول پاییز کادو خریدم به اسم کادوی تولد. بهش می گم چی دوست داری میگه یه کیف صورتی شبیه کیف خودت. باید دیجیکالا رو سر و تهشو بگردم یک کیف صورتی بند کوتاه براش پیدا کنم. گفتم اگه پیدا نکردم برات لباس می خرم. کانادایی ها و امریکایی ها کریسمس دور هم جمع می شن و خانم دکتر که از ایران می ره باید…
Continue reading →
Blogging

امروز من

خوب امروز تا جایی که تونستم قایم باشک، بالا بلندی، عروسک بازی و تیچر بازی کردم و چندین بار هم مدل میک آپ آرتیست خودم دایانا جان منصوری 5 ساله از تهران شدم و بارها صورتم رو شستم و دوباره میک آپ شدم.. سانتا شدم زامبی شدم و اونم ویچ شد و ورد های همدیگه رو خنثی می کردیم و در آخر هم به تماشای رقص باله و تمرینات یوگا و ژیمناستیک نشستیم. دارم از خستگی غش می کنم. یک…
Continue reading →
Blogging

چی شد اون روز اول؟

چی شد اون روز اول که ندیده نشناخته طرفدارت شدم؟ خوب من امروزت رو توی محسن 7 و 8 سال پیش می دیدم. یک موجود بالقوه موثر. الحمدالله که الان بالفعل موثری. یادته؟ می گفتم پااااااششششو تتتتوووو مممحححسسسن چچچاوششی هستی!
Continue reading →
Blogging

مقدمه شب یلدا

سه شنبه آینده شیما جون مربی ام توی باشگاه جشن یلدا گرفته. بنا شده هر کسی دستپخت خودش رو بیاره باشگاه. من می خوام کیک رد ولوت درست کنم و خامه هم درست کنم برای وسطش. اولین باریه که کیک با خامه درست می کنم. ببینم اگه خامه اش خوب شد می زنم وسط کیک و هوررررا. لباس قرمز باید بپوشیم. مامان از کانادا برام یه لباس پشمی خوشگل قرمز آورده اونو می پوشم. راستی احتمالا با بچه های کلاس…
Continue reading →
Blogging

فراموشتون نمی کنم…

درد رو باید گفت، وگرنه آدم دق می کنه. یه سری ها هستند که می فرستندت توی درد. می خوان توی درد دفن بشی. یک رنج هایی هست که سالیان ساله ازش فرار می کنی. می فرستندت توی همون رنجه و روت رو هم می پوشونن که نتونی نفس بکشی. محسن رو دوست دارم چون نگذاشت توی درد و رنجم دفن بشم. کی بهتر از تو برای من که نگذاشتی توی اون چاه عمیق بمونم و ذره ذره حل بشم…
Continue reading →
Blogging

نقطه امن

عشقولی من نقطه امن منه. نقطه ای که هیچ کس برام نمی سازه غیر از تو. بمونی برام. تصور یک دقیقه از تو دور بودن برام کابوسه. مثل وقتایی که سر کلاس زبان نشستم و نمی تونم گوشی مو چک کنم. اگه تو نبودی من چیکار می کردم؟
Continue reading →
Blogging

مانیکور و پدیکور ناخن

می دونستین من ناخن های دست و پام رو خودم مانیکور می کنم. بله به وسیله یک ست مانیکور نه خیلی حرفه ای. مدتیه ناخن هام رو هم بلند می کنم و خودم سوهان می زنم. خواهرم از آلمان برام ست پدیکور هم آورده و خودم توی خونه پدیکور هم می کنم.
Continue reading →
Back to top