Personal Blog

Blogging

Blogging

سیب سرخ خورشید

روزی خواهم آمد و پیامی خواهم آورد.در رگ ها نور خواهم ریخت.و صدا خواهم در داد: ای سبدهاتان پر خواب!سیب آوردم، سیب سرخ خورشید.خواهم آمد، گل یاسی به گدا خواهم داد.زن زیبای جذامی را، گوشواری دیگر خواهم بخشید.کور را خواهم گفت: چه تماشا دارد باغ!دوره گردی خواهم شد، کوچه ها را خواهم گشت.جار خواهم زد: آی شبنم، شبنم، شبنم!رهگذاری خواهد گفت: راستی را شب تاریکی است.کهکشانی خواهم دادش.روی پل دخترکی بی پاست، دب اکبر را بر گردن او خواهم آویخت.هر…
Continue reading →
Blogging

کتابهای من

امروز عمل دیگری روی پدرم انجام شد و لیست بیهوشی های وی به هفت عدد در طی شش ماه رسید. خداوند را شکر می کنم بخاطر عمل موفقیت آمیزش و اینکه پدرم کمی مصاحبت می خواهد. این روزهایی که منزل هستم قصد دارم خاطرات پدرم را واکاوی کنم تا هم او حرف بزند هم من بشنوم. کتابهایی که حال حاضر می خوانم بدین شرح است. لذت وصف ناپذیر مطالعه، ورزش و خدمت به پدر و مادر در کنار موسیقی کلاسیک.
Continue reading →
Blogging

در اهمیت بخشش

بخشیدن را در ۲۳ سالگی آموختم. آن روزها آنقدر خام بودم که لطفی که به من کردند و بخشیدن را به من آموختند درک نکردم. شاید این بزرگترین درس زندگی من بود. هر کسی که به سمت تو خنجری می کشد یا آجری پرتاب می کند بالقوه اهمیتی ندارد. اینکه تو چه واکنشی به آن اقدام انجام می دهی آن را معنادار می کند. این درسی بود که در اوج خامی و ناپختگی یاد گرفتم. انسان های بسیار زیادی بودند…
Continue reading →
Blogging

پاییز تهران

پاییز تهران همیشه برای من با سر و صدای ناظم مدرسه روبروی خانه شروع می شود. ناظمی که سر بچه های خرد و ریز فریاد می مشد و همیشه متعجب می مانم‌ که این حجم از انرژی از کجا می آید و چگونه مهار می شود. کمی که در کوچه‌های محله رفت و آمد کنیم سر و کله بچه گربه های متولد بهار که اکنون بزرگتر شده اند پیدا می شود. گربه های بازیگوش که بعضا رها شده تا به…
Continue reading →
Blogging

ترس می تواند شور و شوق را بگیرد

ما همه آدم هایی را می شناسیم که از ترس اینکه مبادا چیزهای زیادی را از دست بدهند، با شور و شوق وارد زندگی نمی شوند. در نتیجه آدم هایی کرخت و بی عمل می شوند.اروین یالوم ترس از دست دادن فقط به آدم ها محدود نمی شود، بلکه بسیاری از مواقع ما لذت ها را قبل از اینکه اتفاق بیقتند برای خودمان حرام می کنیم، چون می ترسیم که شاید در آینده آن لذت را از دست بدهیم. این…
Continue reading →
Blogging

کافی و متوسط

در زندگی خودم و بعد از مدتها تلاش، به دو مفهوم تعلق خاطر پیدا کردم و در زندگی خودم پیش رو قرار دادم. در هر چیزی به اندازه کافی خوب باشم و متوسط بودن خود را حفظ کنم. در مسایل مالی، اعتقادی، خانوادگی، تحصیلی. اگر به اندازه کافی مهربان باشیم، اگر مادری به اندازه کافی فداکار باشیم، اگر کارمندی به اندازه کافی وظیفه شناس باشیم حد اعتدال و متوسط بودن را حفظ کرده ایم. از کلیشه برتری و بهتر بودن…
Continue reading →
Blogging

تکه هایی از یک کل منسجم

نمایشگاه تمام شد و برای من پروژه ای بود نه تنها به اندازه چهارماه بلکه بیست و چهار سال. دختر شانزده ساله عاشق نقاشی موفق شد بازدید کنندگانش را به دنیای درونی اش ببرد و از سیر و کشف و شهود آنها و تحیرشان از اینکه در این روح خفته چه پنهان شده بود لذت ببرد ممنونم از تمام دوستان و خانواده عزیزم که در این رویداد من را همراهی کردند و تشکر صمیمانه از گالری آفتاب و مدیریت محترم…
Continue reading →
Blogging

مشغولیت های امروزه و برنامه های آینده

این روزها علاوه بر بیماری پدرم، مشکل درد دست راستم باعث شده تقریبا توانایی انجام هرکار سختی از من گرفته شود. با وجود تمرینات شدید یوگا و فیزیوتراپی مداوم هنوز درد دست راست معضل بزرگی برای من شده که توانایی نقاشی، ساز و حتی کار با کامپیوتر ندارم گاهی به این فکر می کنم که باید قدرت دست چپم را افزایش بدهم تا بعضی کارها را با دست چپ انجام دهم این حین و بین نقاشی های لطیف ریزی هم…
Continue reading →
Blogging

ارتباط زیبایی محسوس با زیبایی معقول در فلسفه افلوطين

عالم عقل= عالم مثال (مانند خیال است در اینکه صورت‌هایی که در آنجا هست دارای اشکال و رنگ و حجم است ولی از انسان و حیوان منفصل است یعنی در درون انسان و حیوان نیست بلکه عالم مثال، جهانی است عینی که خارج از وجود انسان‌ها و حیوان‌ها می‌باشد. بلکه جهانی است که انسان‌ها در مرحله‌ای از وجودشان وارد آن می‌شوند.) افلوطین معتقد است که زیبایی محسوس در عالم ماده، جنبه ضعیفی از زیبایی معقول و موجود در عالم برتر است.…
Continue reading →
Blogging

تو خود حجابِ خودی حافظ از میان برخیز

دلم رمیدهٔ لولی‌وَشیست شورانگیز دروغ وَعده و قَتّال وَضع و رنگ آمیز فدایِ پیرهنِ چاکِ ماهرویان باد هزار جامهٔ تقوی و خرقهٔ پرهیز خیالِ خالِ تو با خود به خاک خواهم برد که تا ز خالِ تو خاکم شود عَبیرآمیز فرشته عشق نداند که چیست، ای ساقی بِخواه جام و گلابی به خاکِ آدم ریز پیاله بر کفنم بند، تا سحرگهِ حَشر به مِی ز دل بِبَرَم هولِ روزِ رستاخیز فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی که جز وِلایِ…
Continue reading →
Back to top