Personal Blog

Blogging

Blogging

زندگی خوب

مساله اول: هیچ کس به تو فکر نمی کنه. مردم کلی بدبختی دارن. لزوما به اون چیزی که تو فکر می کنی که بهت فکر می کنن، فکر نمی کنن. مساله دوم: شما جذاب تر از اون چیزی که فکر می کنید به نظر می آین. مساله سوم: هر ترومایی که می سازید برای دیگران، دو سال باید زحمت بکشید تا اون فرد به وضع اول استانداردش برگرده. مساله چهارم: فکر خوانی ممنوع. کارتو بکن به کسی هم آسیب نرسون.…
Continue reading →
Blogging

مساله این است

مساله اینه که اصولا برای از خواب بیدار شدن باید یک انگیزه ای داشته باشی. من نداشتم. من و دنیا دو طرف یک جنگ. من گلادیاتور بودم و دنیا مسلح به همه ابزارهای جنگی. فقط فکر می کردم هر لحظه ممکنه توسط دنیا خورده بشم. مطلقا هیچ انگیزه ای برای صبحام نداشتم. داستان این 23 سال مدام برام تکرار می شد. من چه کردم. اون چه کرد. مدام تکرار و تکرار و تکرار. هنوز هم تکرار می شه. ولی من…
Continue reading →
Blogging

چنان نماند و چنین نیز نخواهد ماند

روزای سخت من داره تموم می شه - گوش شیطون کر - و دوباره بر می گردم به روتین قبلی. پلنر رو که گفته بودم دوباره راه انداختم. من با اینکه آیلتس دارم اما از اونجایی که یادگیری زبان یک مهارت هستش و باید مدام تکرار بشه دارم می رم کلاس فری دیسکاشن. کلاسهای فری دیسکاشن در مورد یک فیلم و یا یک موضوع به زبان انگلیسی بحث می کنند و می خوام که مهارتم دوباره برگرده. خبر خوش اینکه…
Continue reading →
Blogging

صلح درون

فکر می کنم پارامترهای زیادی در راه رسیدن به صلح درون باید رعایت بشه. اولین موضوع کم کردن توقعه. باید یادمون باشه که آدمها خلق نشده اند تا ما رو راضی کنند. دومین موضوع همونطور که توی پست قبلی نوشتم اینه که سعی کنیم از مسیر لذت ببریم تا اینکه مدام به مقصد فکر کنیم. موضوع بعدی اینکه اعتقاد داشته باشیم که قسمتت از کنارت رد نخواهد شد. آنچه که خدا برای منظور کرده بی هیچ کم و کاستی به…
Continue reading →
Blogging

مقصد یا مسیر؟

مقصد مهم تر است یا مسیر؟ تا امروز که زندگی کرده ام، همیشه از مسیر چیز بیشتری یاد گرفته ام تا مقصد. باید قبول کرد که قله هر مقصد دامنه قله مقصد دیگری است که باید بپیماییم. پس اگر یاد بگیریم از مسیر لذت ببریم و خودمان را به دست اتفاقات مسیر بسپاریم، زندگی خوشحال تری خواهیم داشت. همسفر خوب، مسیر را برایت دلخواه تر می کند.
Continue reading →
Blogging

یکم فرهنگ دوست بشیم

آهای آهای خبر! من یک پایه سینما و تیاتر پیدا کردم. اگه کنسرت می اومد هم خیلی خوب می شد. یک شنبه هفته دیگه بلیط گرفتم برای اپرای مولوی. این بار دومی هستش که من این اپرای عروسکی رو می بینم و مقادیر زیادی هم با بابا سی دی اش رو تماشا کردیم. هم بابا خیلی زیاد مولوی دوسته و هم پایه تیاتر. ولی این دفعه قول تئاتر نداد. دو هفته پیش هم رفتیم فیلم کمدی صبحانه با زرافه ها.…
Continue reading →
Blogging

Titanic II

تریلر فیلم تایتانیک 2 منتشر شد این فیلم سال 2025 به صورت رسمی اکران خواهد شد. ما ویدیو نداشتیم و اگه بدونید به چه مشقتی این فیلم رو دیدیم. اولین بار هم با سلن دیون سر فیلم تایتانیک آشنا شدیم. در ضمن من خیلی فیلمی نیستم. غیر از سینما رفتن کلا تو خونه فیلم نمی بینم و کتابشو بخونم برام راحت ترم. تلویزیون هم پانزده ساله ندیدم. فقط سریال How I Met Your Mother رو نصفه دیدم و امیلی در پاریس رو…
Continue reading →
Blogging

پلنر

من بارها از مزایا بولت ژورنال یا همون پلنر نوشته بودم. سال 97 اوج و بحبوحه کارهای نیمه تموم و سر شلوغیای من، شانس آوردم و با پیج یکی از آشناها که در مورد بولت ژورنال مطلب می گذاشت آشنا شدم. رفتم یک دفتر گوگولی خریدم و هر صفحه شو به هشت قسمت تقسیم کردم، برای هفت روز هفته و احیانا خرج های مورد نیاز اون هفته خودم خط کشی می کردم و برای یک ترم یا حتی سه ترم…
Continue reading →
Blogging

پیام هیئت مدیره بنیاد حامیان دانشگاه صنعتی شریف

دانش آموختۀ گرامی دانشگاه صنعتی شریف با سلام و احترام همانگونه که اطلاع دارید دانشگاه صنعتی شریف طی 57 سال فعالیت خود همواره تلاش نموده تا بهترین محیط علمی آموزشی و پژوهشی را برای نخبگان کشور فراهم آورد و افتخار دارد که دانش آموختگان این دانشگاه توانسته‌اند در حوزه‌های علمی و فنی و صنعتی منشا خدمات اثر بخشی در داخل و خارج کشور باشند. بنیاد حامیان دانشگاه صنعتی شریف (عام المنفعه و غیر دولتی) با هدف مشارکت در رفع موانع…
Continue reading →
Blogging

اولین ملاقات

داستان اولین ملاقات شما چی بوده؟ چجوری کاینات شما رو سر راه همدیگه قرار داده؟ برای من داستان این بود که محسن یک آهنگ خیلی باحال از مولانا با تنظیم بسیار عالی بیرون داد و من از اون خوشم اومد و داستان هایی پیش اومد که احتمالا اکثر شما می دونید چیه. اسم اون آهنگ هم که اولین کار مولانا خونی محسن بود "قلاش" بود. روزهایی که می رفتم همراه اول مجبور بودم 12 شب بخوابم و 6:15 بیدار شم…
Continue reading →
Back to top