Author: admin

داستان اولین ملاقات شما چی بوده؟ چجوری کاینات شما رو سر راه همدیگه قرار داده؟ برای من داستان این بود که محسن یک آهنگ خیلی باحال از مولانا با تنظیم بسیار عالی بیرون داد و من از اون خوشم اومد و داستان هایی پیش اومد که احتمالا اکثر شما می دونید چیه. اسم اون آهنگ هم که اولین کار مولانا خونی محسن بود "قلاش" بود. روزهایی که می رفتم همراه اول مجبور بودم 12 شب بخوابم و 6:15 بیدار شم…

راستش هر وقت کسی به من ضربه ای می زنه من پیش خودم می گم چقدر این آدم ضربه دیده که توانایی دیدن آدم خوشحال رو نداره. یک انسانی که بسیار آزار دیده و هیچ محفل گرمی نداشته که بهش تکیه کنه، هیچ جایی رو نداشته که کودکی اش رو اونجا تخلیه کنه، به کودک درونش مجال بازیگوشی بده و غیره می تونه به دیگران آسیب بزنه. هیچ وقت تلاش نکردم رنجی رو که کسی به من تحمیل می کنه…

انرژی هر روزم رو از تو می گیرم. اینکه یک روزایی بی انرژی از خواب بیدار می شم و پیام تو رو می بینم که پر از انرژیه. باید تو این مقطع زندگیم کمکم کنی. باید تنهایی بریم جلو. من به انرژی ات نیاز دارم. واقعا تو این مرحله زندگیم خیلی به کمکت احتیاج دارم. یکم ترسیده ام و تنهام. اگه تو نبودی من تا حالا گیو آپ کرده بودم. بهم انرژی بده چون خیلی سختمه.

بهترین دوست آدم خواهرشه. یک نمونه از خودش در سایز مهربون تر و عالی تر. خانم مهندس لعیا منصوری روزهایی که خیلی سختم بود خیلی کمکم کرد. دوستت دارم عشق من!