Author: admin
جوجوی من
عینک دودی ام که از اصفهان خریدم با مهر نمازم که بیست ساله داشتمش شکست مامان گفت عیب نداره من پولشو می دم عمه جان هم یک مهر کربلا برام آورد از تو جانمازش خیلی دلم شکست به خدا گفتم من و محسن که این همه همدیگه رو دوست داریم چرا نباید همدیگه رو ببینیم خیلی غصه خوردم کاش می شد همدیگهروببینیم جوجوی من جوجوی نازنازی تو توی قلب منی هیچ چیز هم جای تورو نمی گیره همیشه تو خواب…
حرم عبدالعظیم
خیلی دلم کربلا می خواد، مشهد می خواد، حرم حضرت معصومه می خواد با تو جوجو دست مامان اینا رو بگیریم بریم مشهد کی می شه آخه؟ نماز شب آرزو ها خوندم که خدا آرزوی من و تو رو بده
حرم عبدالعظیم حسنی
دعای کمیل - افطار - نماز شب لیله الرغایب جوجو برای دو تامون دعا کردم
شب آرزوها
داریم جمع می کنیم با مامانم و عمه جان بریم شاه عبدالعظیم حسنی و شب لیله الرغایب رو اونجا بگذرونیم. التماس دعا.
ماجرای قمری های ما
بابا دوتا لونه برای قمری ها درست کرده بود و یکی کاملا توسط یک زوج و تخم هاشون اشغال شده بود. یک روز دیدیم لانه آویزان و قمری ها نیستند. کاشف به عمل اومد که قمری ها و لانه شان توسط گربه ها تخریب و خود قمری ها را هم نوش جان کرده.
بیش از دو سال
بیش از دو سال است که در این بلاگ می نویسم. این چهارمین و رسمی ترین پیج من هست که مستقیم در آن می نویسم. از وبسایت های دیگر من بازدید کنید: http://zahramansoori.info http://zahramansoori.me http://zahramansoori.ir