Personal Blog
Photo

لانه یاکریم

بابا دوتاشو ساخت و آویزون کرد به دیوار حیاط. یک جفت یاکریم رفتن توش لونه کردن و تخم گذاشتن. چند وقت بعدش دیدیم گربه خونه و صابخونه و تخم هاشون رو همشون رو خورده و در رفته.
Continue reading →
Blogging

بامداد خمار

راستی بامداد خمار رو دیدید؟ من یهو از قسمت سوم دیدم. لحظه عاشق شدن. عاشق شدن ممنوع. وااااای چقدر ما توی بچگی نکوهش می شدیم از عاشق شدن. چقدر حس عجیبی بود اون لحظه که محبوبه روبنده اش رو برداشت. من عوض اون حس شرم کردم. ما دختر ها از این حس نکوهش می شدیم. زمان ما همیشه یک مرد باید پیش قدم می شد و ما اونقدر قیافه می گرفتیم که همه چیز به فنا می رفت. دختر فقط…
Continue reading →
Blogging

ساز سه تار

سه تارم کوک نیست. بلد نیستم کوکش کنم چون تازه پرده ها و سیمش رو عوض کردند و هنوز خشکه. تا میام کوکش کنم سیمش در می ره. فردا یا پس فردا شاید برم سه تارم رو کوک کنم. حالم بد می شه که سه تارم ناکوکه. دوست ندارم بزنم. می گن گوشت خراب می شه. فکر کنم تا حالا شده.
Continue reading →
Blogging

آیا دیگران به ما فکر می کنند؟

خوب ما دور آدم های بیکار رو خط می کشیم که خیلی در مورد دیگران فکر می کنند. اما آیا دیگران به ما فکر می کنند؟ من دچار این باگ مغزی شدم که فکر می کنم دیگران خیلی در مورد من فکر می کنند. خوب بعد به خودم بابا دیگرون انقدر گرفتارند که در مورد تو اصلا فکر نمی کنند. دیگران آدم ها رو بیست درصد جذاب تر از اون چیزی که هستند تصور می کنند و می بینند. بارها…
Continue reading →
Back to top